دیری نکشید رفت و تنها ماندم
کنجی زده
زانوی غم و جا ماندم
با قایق خویش رفت و شد از من دور
با قایق خویش رفت و شد از من دور
من هم
نگران به سوی دریا ماندم
دستم نگرفت و رفت و من هم یک عمر
دستم نگرفت و رفت و من هم یک عمر
مجنون شده
در حسرت لیلا ماندم
از کوچه گذشت و نزد از خانه دری
از کوچه گذشت و نزد از خانه دری
من با همه
امید تنها ماندم
هر وعده که داد رفت و از یاد ببرد
هر وعده که داد رفت و از یاد ببرد
با این همه
پای عشق امّا ماندم
No comments:
Post a Comment